ابزار وبمستر

وحدت در عشق


9. وحدت در عشق
عاشقي به در خانة يارش رفت و در زد. معشوق گفت: كيست؟ عاشق گفت: «من» هستم. معشوق گفت: برو, هنوز زمان ورود خامان و ناپُختگان عشق به اين خانه نرسيده است. تو خام هستي. بايد مدتي در آتش جدايي بسوزي تا پخته شوي, هنوز آمادگي عشق را نداري. عاشق بيچاره برگشت و يكسال در آتش دوري و جدايي سوخت, پس از يك سال دوباره به در خانة معشوق آمد و با ترس و ادب در زد. مراقب بود تا سخن بي‌ادبانه‌اي از دهانش بيرون نيايد. با كمال ادب ايستاد. معشوق گفت: كيست در مي‌زند. عاشق گفت: اي دلبر دل رُبا, تو خودت هستي. تويي, تو. معشوق در باز كرد و گفت اكنون تو و من يكي شديم به درون خانه بيا. حالا يك «من» بيشتر نيست. دو «من»در خانة عشق جا نمي‌شود. مانند سر نخ كه اگر دو شاخه باشد در سوزن نمي‌رود.
گفت اكنون چون مني اي من درآ نيست گنجايي دو من را در سر



نظرات شما عزیزان:

نسرين
ساعت19:27---25 بهمن 1391
سلام1خسته نباشيداستاد عاليه مطالب جديديتون خيلي خوبن راستي چند روز درگير انتخاب واحدم بودم مي خواستم با خيال راحت سپيگان رو بخونم خيلي جالبه الان اونجايي هستم كه مي خوان به آب انبار زهر بريزن داستان گيراييش يه جوريه هست آدم با شخصيتهاي داستان ارتباط برقرار مي كنه ايتم بگم كه وقتي مي خونيش بايد كمي رو هر مطلبي درنگ ومكث كني بعد بفهمي مفهومش روبه هرحال اوايل داستان كه راجع به تدبير وتقدير نوشتين واقعاحرف دل بنده هستش بيزارم از اعتقادات خرافي كه تقدير رو اشباهي معني مي كنندتقدير به معنايي كه مردم عامه فكر مي كنند نست.ممنون از زحماتتون باز مزاحم ميشم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, | 13:41 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |